تفلدم مبارک :)
سلام خوشگل مامانخیلی وقت بود که نیومدم و پست نذاشته بودم.انقد اتفاقای جدید و عجیب تو این چندروز واسم افتاده نمیدونم از کجاش واست بگم
مهمترینش خبر بارداری خاله جونی همسایه بالاییمونه که میدونی مامانی چقد دوسش داره و واسش نگرانه.خوشجل مامان الان یه دختر/پسر خاله توراه داری که بعدا که اومد تو هم بیای و با هم آپارتمان رو بذارین روکولتونخداروشکر...
خبر بعدی تولدم بود که بابایی طی یک اقدام سورپرایزانه برام یک انگشتر مجلسی خییلیییی شیک خرید و من یه ساعت تو شوک بودمآخه از بابایی سورپرایز اینجوری بسی بعید است مادرکیک تولد خوشمزه از نوع کاکائویی و تلخ هم خرید واسم با یه شمع 12 آخه مامانت تازه 12 سالش شدهشوخی میکنم امسال 25 ساله شدم و کلی امید و آرزو دارمدایی و زندایی واسم یه کرم ضد آفتاب خریدن مامان بزرگ و بابابزرگ هم100 تومن ناقابل بهم کادو دادنمن آدم دلرحم و دل نازک و کلا بدبختی هستم.شنبه 25/5 رفتیم رفاه که خرید کنیم نمیدونم چی شد سر از ساعت فروشی و کفش فروشی دراوردیم!!! واسه بابا یه ساعت بند چرمی رومانسون خریدیم به مبلغ350 هزارتومن وجه رایج مملکت و یه جفت کفش که مثلا بپوشه سر کار .اون روز مامان بیچاره ت 500 تومن پیاده شد و این خرید رو به تولد بابایی بسطش داد و یه جورایی خودشو از کادوی تولد بابا که کمتر از یه ماه دیگه ست فراری دادخلاصه جونم واست بگه اوضاعمون خوبه خداروشکر.قراره این ماه بیایم دنبالت.آماده ای دیییگههه ؟؟؟؟ اینم بگم که رفتم پی کارای پایان نامه م و متاسفانه گیر یه استاد سختگیر در حد شمر افتادم ننهخداکنه زودتر بتونم دفاع کنم و مدرکمو بذارم لب طاقچه تا خیال همه راحت بشهدیشب هم خیر سرمون پاشدیم بریم سینما که کلاشینکف ببینیم منم طی یک اقدام زیرکانه بابایی رو کشون کشون بردم بازار و یه دست کت و شلوار سورمه ای اداری واسه خودم خریدم.آخه قراره لازمم بشه.خیلی هم بهم میادبعدشم رفتیم سینما که ددیم تعطیلههههه.قیافه باباییقیافه من...خخخخخ
خوب دیگه عزیز دل مامان شیطونی نکن آروم باش این ماه یه سفر بزرگ داری اگه خدا بخواد قراره بیای تو دلم
برم به کارام برسم.دوستت دارم دردونه ی من